وقتی در زندان به عنوان روانشناس کار
 می کردم؛ رییس زندان دچار بیماری قلبی سختی شد. مساله جان و زندگی اش در کار بود. او باید تصمیم می گرفت بین "مرگ" ناشی از ایست قلبی و "از دست دادن یک پایش" به دلیل قطع یکی از شاهرگ هایش؛ یکی را انتخاب کند. و مسلما" آن چه انتخاب کرد ؛ "زنده ماندن" بود...

گاهی در تعارضی قرار می گیریم که انتخاب هر مسیری دردناک است. و غالبا ما آنچه را انتخاب می کنیم ؛ درد کمتری خواهد داشت...
انتخاب های ما؛ همیشه آن چیزی نیست که دلخواه مان باشد ؛ ما گاهی راهی را انتخاب می کنیم که "لنگیدن" دارد اما دست کم "مرگ" را چند صباحی از ما دور می کند...

گاهی تمام تلاشمان دستیابی به "برد" نیست بلکه فقط می خواهیم "کمتر ببازیم"!!
این یک قانون مهم زندگی است که گاهی باید "برد" را در "باخت" بیابیم.
آدم هایی که در پی "برد همیشگی" اند؛ بزرگترین بازنده زندگی اند.